زم هریر

دفتر شعر شاعران معاصر ایران

زم هریر

دفتر شعر شاعران معاصر ایران

دفتر اشعار اشکان شاپوری (آقای عاشقانه ها)


 شاپورری شاعر-کارگردان.jpg


کارگردان


کاش کارگردان بودم...کاش می شد...

کاش می توانستم با زبان سینما، جهان چشمانت را به تصویر بکشم

و جهان را با این تصویر زیبا زیرورو کنم

کاش می شد رمانتیک ترین فیلم دنیا را بسازم

کاش  صاحب عاشقانه ترین فیلم دنیا من بودم

کاش می شد...کاش این رویا حقیقت می شد.

کاش می شد در این فیلم قصه خودم را به تصویر بکشم

قصه مردی تنها که بخاطر تو هر کاری می کند

قصه ای عاشقانه، از تنهایی های خودم، که با فکر تو می گذرد

از شب پرسه ها، بیقراری ها، دلتنگی ها ،غزلگردی ها

 گریه ها و شب زنده داری های شاعرانه ام

قصه شاعری که عاشقیو، عاشقانه هایش به تو تعلق دارد

شاعری که قلمش به عشق تو می نویسد

شاعری که به عشق تو سرپاست و تو درست مثل نفس با او زندگی می کنی.

ببین که چه زیبا در تمام لحظه های من حضور داری

اگر این فیلم را می ساختم  تو در تمامی پلان هایش  حضور داشتی

تیتراژش را با چشمان تو آغاز می کردم

صدای تو موسیقی اش بود و تو سمفونی تصویری من می شدی

کاش می شد عاشقانه ترین سکانس تاریخ سینما سکانسی باشد که من تو را نگاه می کنم و با چشمانم با تو حرف می زنم...

با دیالوگهای شاعرانه ی فیلم نامه اش تمام ناگفته هایم را به تو می گفتم ،به تو می گفتم:من زاده شدم، تا به چشمانت نگاه کنم و خودم را بشناسم...

می گفتم که چقدر خسته ام

چقدر آسیم سرو پریشانم

چقدر از دنیا دلم گرفته

چقدر افسرده ام

می گفتم...چقدر عاشقانه عاشقم

کاش کارگردان بودم

تا این عاشقانه را می ساختم

تا از من یادگاری باشد برای تو

برای توییکه تمام زندگی منی

فکرش را بکن...عاشقانه ترین فیلم دنیا فیلمی می شد، که  سرگذشت من و تو درونش اتفاق می افتد...

تمام آن ماجراها...

گریه ها ،ترس ها،بهانه ها، بوسه های پنهانی، دلشوره ها ،دلتنگی ها،دیوونگی ها....

همان شبهایی که برای دیر آمدنم دلشوره می گرفتی

همان شبهایی که برای گریه سرت را روی شانه های من می گذاشتی

همان روزهای که زیر برف با هم راه می رفتیم و درباره آینده حرف می زدیم

همه و همه دوباره در این فیلم اتفاق می افتاد و برای من و تو آن گذشته ها تکرار می شد.

و من برعکس داستان واقعی در پایان این فیلم به تو می رسیدم

فکرش را بکن ...چه پایان دلنشینی می شد

کاش این فیلم را به سبک خودم می ساختم ،تا قبل از مرگم شاهد آن عاشقانه ای که با تو همیشه آرزویش را داشتم باشم...

همان طوریکه دلم می خواست باشی از تو بازی می گرفتم...

همان عشقی را به تصویر می کشیدم، که همیشه با هم آرزویش را داشتیم...

همان روزهای قشنگ با تمام خاطره هایش...

اما می دانم تمام اینها چیزی جز رویا نیست...

می دانم اینروزها چیزی جز تنهایی با من نیست...

و قصه من و تو تلخ ترین قصه دنیاست و پایان خوشی نداشته و ندارد...

اما هر جای دنیا که هستی اینرا بدان اگر کارگردان بودم قصه خودمان را می ساختم

قصه دلتنگی های تو و خود آزاری های من

قصه مردی را که روزی تمام زندگیت بود...

قصه مردی که شبها با تمام خستگی اش موهایت را می بافت و به تو می گفت: دوستت دارم

قصه مردی که درآخرین روزهای عمرش دوست دارد  کارگردان باشد و تو را دوباره ببیند و به تو برسد...حتی در قصه...حتی در رویا

قشنگم این مرد تنها را بخاطر تمام رویا بافیهایش ببخش...

این مرد را ببخش چون امشب آخرین شب زندگی اوست...






من شاعرانه دوستت دارم یاسکم


می خواهم ساده بنویسم

ساده ی ، ساده از جهان چشمانت

در چشمان تو شاعرانه ترین عاشقانه ها پیدا می شوند

چشمان تو شاعرانگی دارد.

نمی دانی ولی من عاشقانه عاشق توام.

عاشقانه، عاشق، تمام بی میلی ها و نامهربانی ها از تو هستم.

من بدی را از تو دوست دارم...

نمی دانی،نمی دانی، ولی من شاعرانه دوستت دارم

تمام من به تو تعلق دارد

تمام فکرهایم

ترانه ها...داشته ها و نداشته ها

تو هر لحظه با اندیشه های من برخورد می کنی و خالق زیباترین شعرهای من می شوی...

آه که به تو رسیدن چقدر زیباست

رفتار تنت ،راه رفتنت، رویایی ترین آرامش است

در این عصری که حتی ماه هم تماشایی نیست تو هنوز تماشایی ترینی...

موسیقی آرام یاسمن ها، در شب با صدای نفس تو به گوش من می رسد

تو از حزن گل های ناشناس خبر داری

غم درختان زخمی را می دانی

تو از ادراک سمفونی های عاشقانه آفریده شدی

دستان کوچک تو در تمام لحظه های زندگی، مرهمی هستند برای زخم های کهنه و ناعلاجم

تو برایم هیچوقت، نه کهنه می شوی و نه رنگ می بازی

تو قشنگ ترین دغدغه زندگی منی...

روح تو عمیق تر از آغوش دریاست

تو ساده تر از بازی ها کودکی من در کوچه باغ های فراموش شده ی اقاقیا هستی

تو راز شقایق و حزنش را می دانی

آخر قصه ی مرا می دانی

تنها نمی دانی،نمی دانی

که من چقدر در کنار تو احساس غرور می کنم

چقدر دوستت دارم

هیچ کلامی نمی تواند عشق من را به تو توصیف کند.

خوشحالم از اینکه یادم رفته که قبل از تو چه کسی بودم.

تمام آدم های بد آنروزهای بی رنگو سرد

تمام روزهای افسردگی که از یاسو نا امیدی پر بودند

همه و همه از یاد من رفتند

با تو دوباره متولد شدم

تمام افسردگی من،کنار تو به پایان رسیده

چقدر فکر کردن به تو آرامش بخش است

ظلمو بدی تمام دنیا را فرا گرفته...اما هنوز دنیای چشمان تو، نوید آرامش را می دهد...

فقط در چشمان توست که مردم را شاد می بینم.

کارگرها در چشمان تو خوشحالند

دیگر خبری از دختر فال فروش و پسر بچه کفاش نیست

دیگر هیچ نوازنده ای از سرما کنار خیابان نمی میرد

خبری از بمبهای بی رحم نیست

کودکان به جای صدای بمبوموشک با موسیقی نفس آقتابو دریا، بیدار می شوند

هیچ مادری از غم فرزند از دست رفته اش، در جنگ، تا آخر عمر افسرده و سیاه پوش نمی شود

خبری از زندان های سیاهو بی نشانه نیست

دیگر خبری از تفتیش نیست

در چشمان تو هیچ هنرمندی بی انگیزه نمی شود

قلم هیچ شاعری خشک نمی شود

هیچ فاصله ای میان مردم نیست

اصلا جهان یک پرچم دارد

آه...که چشمان تو چقدر تماشاییست

ببین تمام این زیبایی ها را در چشمان تو می بینم

خدا را می بینم که در اینروزهای سرد به من می خندد

من خدا را کنارت حس می کنم که هر لحظه بین من و توست...بین ماست...

پس عاشقانه نگاهم کن

مرا نگاه کن

ببین که امشب چگونه دیوانه وار دور تو می گردم و عاشقانه می پرستمت

من زاده شدم تا عاشقانه عاشقت باشم

عاشقانه با تو زندگی کنم

و عاشقانه به پای تو تمام شوم

با تو تمامی حرفهای من شعر می شود

با تو تمامی نفس هایم متن موسیقی می شود

دستانم را بگیر...نگاهم کن.

می خواهم برایت بگویم

که چقدر تنهام

که چقدر با تو انس گرفته ام

و...چقدر به تو وابسته ام

من با خواهشهایت

با هوس هایت

با نفس ها و رفتار زیبای تنت انس گرفته ام

با تاروپود وجود تو انس گرفته ام

من موقعه ی خواب با دستان کوچکت انس گرفته ام

با قهرها

آشتی ها و فکرهایی که برایم داری انس گرفته ام...

تنها تو هستی که به من فکر می کنی و برای من فکرهایی داری

باور نمی کنی ولی...

تور شور عاشقانه ی منی

تو شعر ناتمام منی

تو عاشقانه در تمامی لحظه های زندگی ام رسوخ کرده ای.

کاش می دانستی که چقدر به تو وابسته ام

سال ها بود که نخندیده بودم تو مرا به تبسمی رساندی که از افسردگی بی رحم نجاتم داد...

تو مرا مثل یک دریا تماشایی کردی

یاسکم...

باور کن که قلب من هر لحظه تو را صدا می زند

حرفهایت برای من پر از زیباییست

وقتی با من از عشقو روشنی حرف می زنی

خدا را در یک قدمی ام حس می کنم...

چقدر خوب است که در این روزگار غریب تو را دارم

در چشمانت خیلی چیزها عوض می شود

پس بگذار تو را نگاه کنم

و با تمام سادگی هایم ساده بگویم:دوستت دارم

من شاعرانه دوستت دارم یاسکم.





هامون


من و تو مثل همیم
من و تو تنهاییم
در شب خیس دو چشمت پیداست، که از این غربت بد می نالی
که از این ثانیه ها، دلگیری...
در حوالی شب سرد سکوت، که شده سهم شقایق زندان،تو همان پنجره ای که شده مونس تنهایی زندانی شب، که شده مرهم زخم شاعر
تو از این فاصله ها می ترسی
من از این زندان ها
تو از این آهن ها، که شدن قاتل بی رحم زمین می ترسی
من افسرده از این می ترسم، که در آینده صمیمت تصنیف، به پایان برسد
تو از این می ترسی که جهان، جرثقیل را، به درختان حماسی، ترجیح بدهد
من از این می ترسم که تبر قلب درختی را زخمی کندو قاتل جنگل رویا باشد...
درژرفای وجودت جاریست
قصه ی سبز حیات
عادت آبی آب
فکر فهمیدن زخم گل سرخ
فکر بویید یاس
فکر فهمیدن روز
خواندن ذهن اقاقی در شب
در نگاه بکرتو،حزن شقایق پیداست
در صدای تو جهانی جاریست، که خود روشنی است
با صدایت واژه را می شویی
من مناجات شقایق ها را، با صدای نفست می شنوم
تویی خاصیت عشق
با تو افکار مسیحایی رود، به دل عاشق دریای خدا می رسدو می ریزد
زیر سقف ملکوتی بهشت، روح تو نبض همه گل ها است
روح تو ناجی گندمزار است
من به یاد تو پی خواب شقایق رفتم...پی آواز غریب لاله ها...
من به یاد تو پی خواب شقایق رفتم ،که در آن عطر خدا می پیچد...که در آن یاس سپید حرفی از عشقو خدا می گوید
من پی فلسفه ی آبو گیاه
پی ذررات نماز صبحم
پی موسیقی آب
پی بیداری شاعر رفتم
من پی استغنا،من پی باغ بشارت گشتم.
تا تو را حس کنمو، با هوایت نفسی تازه کنم
من نشانی تو را از شب بو
از گلای میخک
از غمو، ادراک شاپرکو، شوق هامونی شب پرسیدم
من تو را می دیدم
که مثل من، تنها ،پی احساسو خدا می گشتی
من تو را می خواندم
من تو را می دیدم

همه اسرار تو را فهمیدم

من تو را می دیدم




کاش می شد که به دیدار خدا می رفتم

(نسخه ی سانسور شده)



کاش می شد که به دیدار خدا می رفتم و به او می گفتم که چقدر دلتنگم ،که چقدر غمگینم

کاش حرف دل آن ماهی را می گفتم، حرف آن ماهی را، که شده زندانی، در همان حوضچه ی آبی رنگ

حرف آن شقایق زندانی، که تمام فکرش آزادیست

کاش حرف دل آن مردی را می گفتم، که تمام عمرش، با غمی پنهانی، پشت یک گاری بی چون و چرا می گذرد

کاش حرف دل آن قاصدکو می گفتم، حرف آن قاصدکی، که بدست سیم های خاردار،در شبی تیره وو تار بد گرفتار شده

کاش می شد حرف چشمای تو را می گفتم، که در آن حادثه ی بمباران،  نور بینایی را از دست داد

ای خدا این همه حرف

ای خدا این همه درد

منمو درد جهانی که درختانش از زخم تبر می نالند

ای خدا کاش جهان بر می گشت از مسیر بمبو مینو فشنگ

ای خدا کاش، که یک پرچم داشت، این جهان زخمی....

کاش می شد که به دیدار خدا می رفتم

و به او می گفتم:که چقدر غمگینم...که چقدر دلتنگم




گندمزار


همیشه قبل خواب عشقم موهاتو باقتنو بافتن یجورایی می شه کارم

خودت می دونی اون لحظه دلم می خواد در گوشت بگم خیلی دوست دارم


چرا انقدر زیبایی؟  که چشمام با تو آرومه همش محو تماشاته

بدون سردم شده عشقم اگه دستاتو می بوسم اگه دستم تو دستاته


تو حال منرو می فهمی ،تو می دونی کیا خوبم، تو می دونی کیا سردم

 واسه اینه تورو می خوام واسه اینه که هر لحظه فقط دور تو می گردم


همش تو فکر اینم که کجا میشه قشنگ من باهات تنهایی خلوت کرد

خودتم اینو می دونی که تنها میشه توچشمات خدارو خوب عبادت کرد

 

ترانه هامو می خونی شبا وقتیکه آرومم تو هرم ناب آغوشت

بزارش پای این حالم اگه  می گم دوست دارم یوقتایی در گوشت


بهت هر چی بگم عشقم بهت هر چی بگم عمرم می دونم باز کافی نیست

جز اینکه بی تو می میرم جز اینکه بی تو نابودم قشنگم اعترافی نیست



کوچه های پاریس 


وقتیکه بهم نگاه می کنی...

انگاری یه لحظه بودا می شمو، رو شناییو فقط حس می کنم

انگاری خدا همین نزدیکیاست ، وقتی این عشقو ازت حس می کنم


وقتیکه بهم نگاه می کنی...

توی موزه ی لوور، را میرمو، مونالیزارو تماشا می کنم

باورت نمی شه اما من هنوز، تو چشات خدارو پیدا می کنم


وقتیکه بهم نگاه می کنی...

دوباره قدم زدن شروع می شه، توی کوچه های پاریس تا سحر

حالتم چه شاعرانه می شه باز، وقتیکه تو هستی با من همسفر


تو کدوم کافه ی شانزلیزه من، باید از هوگو برات حرف بزنم؟

وقتیکه تو نت به نت کنارمی ،مگه می شه از سفر دل بکنم


وقتیکه بهم نگاه می کنی...

من ،مثه ،کلیسای سن مارکو، پرعباهتو تماشایی می شم

مثل شهر آبی ونیز باهات، شعرو، موسیقیو، دریایی می شم


توی شهر آبی ونیز، غروب ،وقتیکه تو قایقم کنار تو

دستاتو می گیرمو بهت می گم، که چجوری عاشقم کنار تو


وقتیکه بهم نگاه می کنی...

انگاری یه لحظه بودا می شمو رو شناییو فقط حس می کنم

انگاری خدا همین نزدیکیاست، وقتی این عشقو ازت حس می کنم



وقتی چشمای تو بارونی میشه

 

چرا چشمات دوباره بارونیه؟ حالا که این همه نزدیکی بهم

دستامو بگیرو بی وقفه بگو,همه حرفاتو تو تاریکی بهم

 

همه حرفاتو بگو که من می خوام , بشنوم درد و دلاتو یاسکم

حالا که حال منو داری یبار, با نوازشات کمک کن , کمکم

 

تو که این حالتی من دلم می خواد, دستاتو ببوسمو گریه کنم

وقتی چشمای تو بارونی میشه, من به کی ترانمو هدیه کنم؟

 

داره گریم می گیره کاری بکن, دستاتو بازم بزار تو دست من

نگو از ما که گذشته این کارا , نگو دیره واسه ی یکی شدن

 

بزار خوابت بگیره کنار من , با یه بوسه بده باز نفس بهم

سرتو بزار رو شونه های من, مثل اون شبا بازم بچس بهم

 

اگه دستتو می بوسم به خدا واسه اینه که همه کسم تویی

توی رویام, توی عشقو عاشقی به همون کسیکه می رسم تویی


حس

ریشه ی حس تو توو قلب منه حالا که درد تو با من اینجاست

حالا که کنارمی هر لحظه وقت رخ دادن عشقو رویاست


تو خدایی هر طرف می بینمت به پرستش تو عادت کردم

تو فقط یه لحظه فک کنو ببین که چه کاراییو واست کردم


وقتی عشقمرو به تو می فهمم وقت گل کردنه شعرم می شه

تا نگاهم می کنی می فهمم یه عذاب دیگه ای در پیشه


وقتی حسم  به تورو می فهمم وقتی حسترو به من می فهمی

تو مثه منی خودآزاری هنوز سر من با خودتم بی رحمی


ریشه ی حس تو توو قلب منه آخه حس کردنت عین رویاست




خودخوری

زیر سقف این اتاق به فکرتم دوباره با همه ی خودخوریام

دم به دم حس می کنم پشت دری هر نفس تا دمه در می رم میام


همه ی خاطره ها یادم میاد وقتی که چشمامو رو هم می زارم

;دوری اما توی عشقو عاشقی فک نکن برای تو کم می زارم


تو بدی کردی بهم اما بدون من که از عشق تو دل نمی کنم

هیشکی عاشق تو نیستش مثه من می دونی که من بلف نمی زنم


به خدا من از تو عاشق ترمو بی قرارو تلخو بی حوصله ام

منو انتظار تو کشته دیگه فکری کن که خسته از فاصله ام


رزه می رن خاطراتت توو خونه پرپر جدایی ام قشنگ من

لحظه هام اسیر تنهایینو با یه دریا سوگو گریه می گذرن




نظرات 181 + ارسال نظر
شیرین 1391/09/29 ساعت 01:22 ق.ظ

فضای مثبت ، شیطنت های عاشقانه ، فکرهای بدیل و نوآورانه ، فرسنگ ها فاصله از کلیشه و حس لطیف ترانه، همگی اینها وقتی تلفیق میشه که قلم ر دستان استاد اشکان شاپوری باشه اونوقت شاهکار خلق میشه

آنا 1391/09/30 ساعت 10:57 ق.ظ

اشکان شاپوری بهترین ترانه سرای این سالهاست

جواد 1391/09/30 ساعت 01:21 ب.ظ http://jarad.persianblog.ir

سلام

ترانه های استاد اشکان شاپوری عمق فلسفی دارند و تفکر زیبایی در خلقشون دست داره.
خواندن و شنیدن ترانه ها و اشعار استاد نیاز انسان به عشق را بازگو می کند
دغدغه ای که اشکان شاپوری همیشه داشته
کارهای شور انگیزی از این بزرگوار خوانده ام و همیشه به کلام قدرتمندشون غبطه می خورم

سعیده 1391/10/14 ساعت 12:01 ب.ظ http://ungodly.persianblog.ir/

تلخی چهرشو دوست دارم من خیلی دوستش دارم اما فکر می کنم اشکان شاپوری اغنا شده شاید دلیل تلخی و غمی که داره همینه اغنا شدن باعث این نوع تلخیه
اما با تمام این تلخی ها من عاشقشم.

محمد حسین 1391/10/15 ساعت 08:17 ب.ظ

شاعر قدر ادبیات
کاراش مثل شخصیتش لطیف درست و مهربان هستن

آرزو 1391/10/16 ساعت 11:53 ب.ظ

خیلی قشنگ می نویسن.عشق در تمام بیتهاشون حس میشه

شکوفه 1391/10/20 ساعت 12:02 ب.ظ

انگاری یه لحظه بودا می شمو رو شناییو فقط حس می کنم
انگاری خدا همین نزدیکیاست وقتی این عشقو ازت حس می کنم

هنرمند صاحب امضا که زیبایی شناسی در اثارش حرف اولو می زنه
کوچه های پاریس انقدر روحانی عرفانی نوشته شده که قلب روشن می شه با خوندنش و تاریکی دیگه معنایی نداره

روناک 1391/10/20 ساعت 04:37 ب.ظ

من همیشه عاشق ترانه های استاد اشکان هستم خیلی غمگین می نویسن ته تمام عشقا و غماشون در ترانه هاشون پیداست

حمید 1391/10/22 ساعت 01:20 ق.ظ

نابغه شعر و ترانه ایران...

میترا 1391/10/22 ساعت 12:11 ب.ظ

ساختن ترانه ها و اشعار رویایی و خیلی عاشقونه فقطو فقط از استاد اشکان شاپوری بر میاد.ایشون به گردن شعر امروز و ترانه حق بزرگی داره هنوز در ترانه هاشون شاعرانگی زیبا و خیره کننده ای وجود داره ایشون کلا شاعرانه می نویسن و شاعرانه فکر می کنند
حتی وقتی متنیو می نویسن شاعرانگی درونش وجود داره.

Y 1391/10/23 ساعت 01:50 ب.ظ

چقدر عاشق شدن با تو به من نزدیک و آسونه
کسی جز تو نمی تونه وجودمرو بلرزونه

چیترا 1391/10/25 ساعت 02:01 ب.ظ

اقای شاپوری عزیز دوستت دارم

صادق 1391/10/25 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام اشکان شاپوری در زمانه ی ما زمانه ای که عشق در پستوهاست هنوز عشق رو به یاد ما میندازه و مردمشو خوشحال می کنه.
می دونه داره چیکار می کنه خیلی عشقو می فهمه مردمو می فهمه
لقب استاد یا ستاره برای اشکان شاپوری کمه فقط همینو می تونم بگم
فقط برای یک لحظه شاهکار سانسور شده ی کاش می شد که به دیدار خدا می رفتم یا شعر عاشقانه من شاعرانه دوستت دارم یاسکم
تو مرا مثل یک دریا تماشایی کردی
یاسکم...
باور کن که قلب من هر لحظه تو را صدا می زند
حرفهایت برای من پر از زیباییست
وقتی با من از عشقو روشنی حرف می زنی
خدا را در یک قدمی ام حس می کنم...
ببینید چگونه از کلمات یک شاهکار جاودانه ساخته

فربد یدالله پور 1391/10/26 ساعت 11:58 ق.ظ

باید قدر هنرمند بزرگی مثل استاد اشکان شاپوریو دونست ترانه سرا و شاعری که عمرشو داره میده تا حرفاشو و نگاهی که به عشق داررو به گوش همه برسونه
فیلمسازیکه حتی اسم فیلم جدیدش از دنیای ما دور نیست
امیدوارم همیشه استاد اشکان برقرار باشن تا ما بتونیم با احساس و اثارشون زندگی کنیم.

سمانه 1391/10/26 ساعت 09:29 ب.ظ

وای فوق العاده بودن.کاراش شاهکارن ذهنیتشون همیشه عاشقانه و سبزه

شیوا یزدانی 1391/10/27 ساعت 12:49 ق.ظ

تنهایی هام همیشه با اشعار استاد اشکان پر می شه تنها همدمو یاور لحظه های منه
نقطه روشنی زندگیمو با شعراش پیدا می کنم

پژمان 1391/11/02 ساعت 12:55 ق.ظ

اقای اشکان شاپوری هنرمند مهربان و بامعرفتی هستند ایشون در مراسمی که برای مرحوم همایون خرم در شهرک راه اهن گلستان گرفته شد با تمام مشغله هایی که داشتند از سر ضبط خودشونو رسوندن و تا پایان مراسم حضور داشتن و صحبتهای زیبایی کردن واقعا از شخصیت ایشون خیلی خوشم اومد واقعا زیبا صحبت کردن
اقای عابدی هم با اقای شاپوری با هم و در کنار هم تا اخر مراسم حضور داشتند اقای عابدی واقعا حرف ندارن و یکی از بهترین ها هستند.خیلی خوشحالم که طرفدار همچنین هنرمندان بزرگ و باوقاری هستم.

فاطمه فتحی 1391/11/06 ساعت 02:03 ق.ظ

لذت بردم طبع و لحن نویی دارن

پرستو محمدی 1391/11/06 ساعت 06:35 ب.ظ

استاد شاپوری همه جوره خودشونو دور کردن نه سایت رسمی ایمیلشون هم که فکر نکنم چک کنن.اما در کل من دوستش دارم

فرنگیس 1391/11/07 ساعت 03:26 ب.ظ

شاعر توانا و دوست داشتنی قلب منه اشکان شاپوری

نیکی 1391/11/08 ساعت 12:42 ب.ظ

خیلی اثر گذاره خیلی عاشقانه یعنی عاشقانه های اشکان شاپوری هیچکس اینطوری نمی تونه قلبو بلرزونه

سیامک 1391/11/09 ساعت 10:22 ق.ظ

همه کارهاش عالی هستن و من به شخصه عاشق شعرا و ترانه هاشون هستم

مهرداد 1391/11/09 ساعت 01:46 ب.ظ

سنگینیه شعر ها و ترانه هاش تاثیر عمیقی روی احساس میزاره اقای شاپوری یک شعری برای بازیگر مورد علاقشون جیمز دین گفتن اسم شعر افسانه ی کودکی من هست؟

سلام بله تقدیمش کردن به افسانه ی کودکیاشون جیمز دین

سیروس 1391/11/09 ساعت 11:12 ب.ظ

عاشق سفراتم استاد.کوچه های پاریس بهترینه

شقایق 1391/11/10 ساعت 01:10 ق.ظ

اشکان شاپوری شعراش حرف نداره میشه با شعراش عمریو عاشق شد و زندگی کرد

نگار 1391/11/10 ساعت 12:20 ب.ظ

روی دستش هیچکسی نیومده و نمیاد ترانه سرا و شاعریه که همییشه جاودانس.........وقت خوندن شعرهاش هوای تازه ایرو تنفس می کنیم مثل هوای تازه ی شاملو.
کاش می شد که به دیدار خدا می رفتم و به او می گفتم که چقدر دلتنگم که چقدر غمگینم.....کاش حرف دل ان ماهی را می گفتم حرف ان ماهی را که شده زندانی در همان حوضچه ی ابی رنگ
کاش ادامه ی این شعرو کامل توی پستتون قرار میدادین گریه ادم در میاد

تانیا 1391/11/10 ساعت 09:22 ب.ظ

اشکان شاپوری آتشکده ای همیشه روشن از عشقو احساس با ترانه هاش در قلب مخاطبانش بنا کرده امیدوارم قدر همچنین انسانهای بزرگیو بدونیم.اشکان شاپوری انسانی پر از حرفای نگفتس قشنگ مشخصه که خیلی حرف توی قلبش هست اما تا حالا کامل اونارو نگفته توی هیچ گفتگویی کامل از خودش نگفته از درداش نگفته از چشماش موقعه صحبت کردن مشخصه که خیلی حرف داره واسه گفتن البته هنرمندیه که هر جایی نمیره و تن به هر گفتگویی نمیده.اما کاش می شد همچنین جواهری یکخورده از زندگی شخصیش بگه و با طرفدارانش باشه و از این انزوا دوری کنه

ایدا 1391/11/11 ساعت 12:41 ب.ظ

عاشق ترانه چند لحظه کنارم باش استاد شدم واقعا گریه داره خیلی با شنیدنش گریه کردم

سیاوش 1391/11/11 ساعت 09:22 ب.ظ

خیلی زیبا و با احساس معرکه ترینش احساسیه که توی ترانه کوچه های پاریسه ثانیه به ثانیه ی سفر حس و توی ذهن ترسیم میشه
توی شهر آبی ونیز، غروب ،وقتیکه تو قایقم کنار تو
دستاتو می گیرمو بهت می گم، که چجوری عاشقم کنار تو

روزبه 1391/11/14 ساعت 11:30 ب.ظ

عشقه به خدا که این کارارو باهاش می کنه.خالق بهترین عاشقانه هاس

سهیل 1391/11/15 ساعت 11:15 ق.ظ

گاهی اوقات انگار خود خودمو می نویسه انقدر به احساس نزدیک میشه که باعث میشه به عشق برگردیم
دمش گرممممممم

ماریا 1391/11/15 ساعت 04:19 ب.ظ

دلنشین ارام و لطیف تمام ترانه های ایشون همینطوری زیبا و مسیحایی هستند.

علیرضا 1391/11/15 ساعت 05:28 ب.ظ

شبانه های زیبایی داریم با ترانه های استاد اشکان شاپوری اگه میشه ترانه چند لحظه و نگو از ما گذشته به این شاهکارها اضافه کنین

سروناز 1391/11/16 ساعت 12:25 ق.ظ

ترانه سرای خیلی قویه کارهای منسجمی داره از همه مهم تر عاشقانه هاش دیوونه کنندس

مریم 1391/11/16 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام سرشار از مفهوم و عشق
استاد اشکان ذهن کاشف و خلاقانه ای داره عاشق فکراشم که توی ترانه هاش تبدیل به شاهکار و ماندگاری میشه.سپردن احساسات به ترانه های ایشون لذت بخشه.شعرای استاد اشکان برای من یه چیز دیگن

ویشکا 1391/11/16 ساعت 10:46 ق.ظ

وقتیکه تو نت به نت کنارمی ،مگه می شه از سفر دل بکنم
مگه میشه از عاشقانه های اشکان دل کند

زهره 1391/11/16 ساعت 09:56 ب.ظ

اشکان شاپوری جهانی از عشق برای دوستدارانش ساخته
شعر کارگردان جوری ضربه میزنه که انگار خودمونیم که از خدا می خوایم کارگردان باشیم
کاش صاحب عاشقانه ترین فیلم تاریخ سینما من بودم چقدر گیراست این شعر زیبا

....همشون شاهکارن گریه دار عشقی...
من دیوونه ی صدا و اشعار اشکان شاپوری هستم

شایان 1391/11/17 ساعت 12:16 ب.ظ

ترانه هاش با لحنی ساده بازگو کننده ی جهانی پر از عشقو حال و هوای عاشقانه هستند
اشکان شاپوری=عشق

طناز قاسم زاده 1391/11/17 ساعت 05:36 ب.ظ

ترانه های طلایی و گرمی داره اشکان شاپوری
هیچ وقت انقدر به تقکر و شعرایی که می خونمو گوش می دم نزدیک نمیشم اما اشکان شاپوری بخاطر زبان صمیمی و سبکی که داره خیلی راحت کاراشو توی دل جا می کنه

فرشته 1391/11/17 ساعت 08:31 ب.ظ

همیشه تو ترانه هاش نقل حرفای عشقیو زیبا و پر از دلتنگی هست وقتی از غربت می گه دوست دارم زمان یجا ثابت بمونه تا همه چی زندگیمو درست کنم

امید 1391/11/17 ساعت 11:16 ب.ظ

می خوام عاشق ترین مرد زمین شم شب یلدای امسالو کنارت
می خوام قسمت کنم با دستای تو یجوری عشقو این حالو کنارت
با شعراش میشه عاشق ترین شد

nafas 1391/11/18 ساعت 01:09 ب.ظ

bayad ashegh bashi ta befhami chi mige

فلامک 1391/11/18 ساعت 03:37 ب.ظ

در نگاه بکرتو،حزن شقایق پیداست
در صدای تو جهانی جاریست، که خود روشنی است
با صدایت واژه را می شویی
من مناجات شقایق ها را، با صدای نفست می شنوم
تویی خاصیت عشق

می خوام از همینجا بگم من عاشق ترانه های استاد اشکان شاپوریم دیوونه وار کاراشونو دوست دارم

شاعری در کافه ای دور 1391/11/18 ساعت 07:12 ب.ظ

دوست داشتن خاصیو توی ترانه هاشون دنبال می کنن که قابل ستایشه امیدوارم همیشه سلامت باشن

حمیدرضا 1391/11/19 ساعت 12:19 ب.ظ

دوست داره با ترانه هاش به جدایی خاتمه بده

مرسا 1391/11/19 ساعت 03:05 ب.ظ

اشکان شاپوری نازنین همیشه با جوهرعاشقانش حس لطیفیو به مخاطباش میده با اینکه بعضی از ترانه هاش قلبو به درد میارن اما حسی که به دنیای ما میده حسی موندگار و زیباست

شهریار 1391/11/20 ساعت 12:55 ق.ظ

شبیهه هیچکس نیست
اشعارش مثل هیچکس نیست
مردی تنها با کوله باری از فکر و تنهاییو غربت

سایه 1391/11/22 ساعت 05:13 ب.ظ

ترانه های اقای اشکان شاپوری خیلی خیلی رویاییه خود خود خود عشقه

حمیده ربیعی 1391/11/22 ساعت 11:19 ب.ظ

منتظرسال تازه هستم فیلم بینوایان^ کتاب استاد که باید عاشقانه ترین اسمو داشته باشه از تک ترانه های این کتاب مشخصه که استاد دارن عاشقانه ترین و غم انگیزترین ترانه هارو در این کتاب جنجالی استفاده می کنن منتظرخبرای خوبی که در راهه هستم واقعا این انتظار داره منو می کشه کاش استاد یکخورده فقط یکخورده فکر حال ما بودن و صدای ماهارو می شنیدن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد