زم هریر

دفتر شعر شاعران معاصر ایران

زم هریر

دفتر شعر شاعران معاصر ایران

دفتر اشعار استاد اشکان شاپوری بزرگ (پادشاه شعر)







.قرنطینه.

چقدر حالم بده بی تو دارم اینجا تلف می شم

برم هر جای شهر بازم با یاد تو طرف می شم


از هر جا رد شدم با تو، تو کل شهر سرشاری

من از تو خاطره دارم، تو از من خاطره داری


یروز خوبو یه شب خسته دیگه حالم مشخص نیست

تلافی کردی با رفتن، عزیزم این عذاب بس نیست؟


نمی گی با خودت این مرد چه کاراییو واسَت کرد

با درده رفتنت عشقم شهیدم کن ولی برگرد


هجوم خاطراته تو برام مرگو مسلم کرد

عزیزم دیدنه عکست فقط یاد تورو کم کرد


با فکر رفتنت هر شب منو بردی قرنطینه

تمام درد من اینه که زندونت یه تسکینه



.آخر نفهمیدی چرا تنهام.

چشمامو رو حاله خودم بستم،از بس عذابت با منه هر شب

 یاد تو وو عشقت یه عمریه، بی وقفه دارم می زنه هر شب


یک مرد هر لحظه پر از درده، وقتی که با یاد تو می شنیه

تنهاییو، بغضو، غمو دوری حالا تمومه زندگیش اینه


مردی که ترکش کردیو رفتی حالا داره می میره این گوشه

تو لحظه های آخر عمرش تنها فقط عکست جلو روشه



یک عمر رفتی واسه برگشتت من بی قرارو واسطه بودم

هرگز نتونستی بفهمی که، من عاشق اون رابطه بودم


 از کی بپرسم حالتو وقتی به هر کسی گفتی ازش خستم

عشقم کجایی تا ببینی که من بی تو وو دستات همش خستم


احساسه تنهایی نکردی تا حسم کنی که چی ازت می خوام

رفتیو ترکم کردی اما تو، آخر نفهمیدی چرا تنهام


از شدت شب گریه بی حالم، حتی نمی تونم بگم زندم

از بس عذابت با منه هر شب، تنها فقط چشمامو می بندم




.تباهی.

یه حسه بدی بود تو رفتنت یه حسی که قلبمرو نابود کرد

یه حسی که منرو به آخر رسوند همه زندگیه منو دود کرد


شبایی که شعرام یادت میان چجوری دلت تنگ می شه برام؟

همه زندگیمو گرفتی ازم بگو تا کجا با تو من را بیام


تباهیو تنهاییو بی تنی همه سرنوشت منو دس گرفت

نبودت کنارم منو آب کرد ازم زندگی کردنو پس گرفت


به جز من که درگیره این فاصلم کیه که برات بی قراره همش

کی جز من می تونه بمیره برات بزاره بگیری غرورو ازش


چه احساس خوبی برام ساختی چه احساس خوبی برات ساختم

شکستم غرورمرو این قلبمو چقدر عاشقانه بهت باختم


تو رفتیو تنهایی منرو شکست فقط شب به درد دلم گوش کرد

کسیکه به من عاشقی یاد داد منو خیلی ساده فراموش کرد


می دونی نبودت منو پیر کرد؟ نبودت شدش بدترین مشکلم

تو که زنده موندیو من مرگمو با چشمام دیدم عزیز دلم



.این رسم رفاقت نیست.

این رسم رفاقت نیست اینکه بری از پیشم

اینکه اینو می دونی تنها تر از این می شم



حسه تو یه چن وقته اونجوری که باید نیست

 تو خوبیو آرومی، حالت مثه من بد نیست


هر ثانیه تشویشه...این خونه بدونه تو

هر ثانیه می میرم... دیوونه بدونه تو


این زندگی، این خونه، بعد تو پر درده

چیزی که تو می بینی تنهاییه یک مرده


انگار دلت رفته سمت کسی غیر از من

باشه برو حرفی نیست ، سخته باوفا بودن


تو خیلی بدی کردی این رسم رفاقت نیست

حسی که بهم داری چیزی به جز عادت نیست


تو خیلی بدی کردی این رسم رفاقت نیست

                   حسی که بهت دارم بر حسب یه عادت نیست




سفر داره شروع میشه (از شاهکارهای استاد اشکان شاپوری)


سفر داره شروع میشه دارم میرم از این خونه

کسی جز تو نفهمیده کسی جز تو نمیدونه


به سمتم بوسه می فرستی ، قطار داره میره کم کم

تموم ریلا بعد از تو، به غربت می رسن عشقم


مسیرم رو به بن بسته، نمی دونم کجا میرم

تو داری دست تکون میدی، به منکه بی تو می میرم


چقدر آشوبو غمگینی مثه بی تابیه این مرد

می فهمم زیر لب می گی یه لحظه صبر کن، برگرد


تو می مونیو من تنها میرم تا ختم این دنیا

دارم میرم ولی قلبم می مونه پیش تو اونجا


تو می مومنیو من میرم، میرم تا مرز ویرونی

منو این راه بی برگشت، توو چشمای بارونی


داره می لرزه پاهام از شروع این سفر بی تو

چقدر سخته که می دونیم هنوزم عاشقیم هر دو


صدای آخرین سوت قطار میادو من میرم

یادت باشه که این عشقو من از تو پس نمی گیرم


با اون چشمای بارونیت داری می گی:خداحافظ

چقدر سخته که می دونیم نمی بینیم همو هرگز


تو با چشمای بارونی تکو تنها تو ایستگاهی

دارم میرم خداحافظ، به یاد من بیفت گاهی


قطار دور می شه وو چشمات هنوز خیرس به سوی ریل

می دونم بعد من عشقم می شی از زندگی بی میل


فقط این ریلا می دونن که تنهاییه مرد چیه

که درده مردی که تنها شکستو گریه کرد چیه