-
دفتر اشعار استاد اشکان شاپوری بزرگ (پادشاه شعر)
1396/03/08 00:35
.قرنطینه. چقدر حالم بده بی تو دارم اینجا تلف می شم برم هر جای شهر بازم با یاد تو طرف می شم از هر جا رد شدم با تو ، تو کل شهر سرشاری من از تو خاطره دارم ، تو از من خاطره داری یروز خوبو یه شب خسته دیگه حالم مشخص نیست تلافی کردی با رفتن ، عزیزم این عذاب بس نیست ؟ نمی گی با خودت این مرد چه کاراییو واسَت کرد با درده رفتنت...
-
اشعار مهدی اخوان ثالث
1393/01/10 10:00
ییلاقی... شور ِ شباهنگان، شب ِ مهتاب غوغای غوکان برکه ِ نزدیک ناگاه ماری تشنه، لکی ابر کوپایه سنگی ساکت و تاریک به دیدارم بیا هر شب... به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه...
-
شعری از شاملو
1392/12/24 12:32
احساسمیکنم در هر کنار و گوشهیِ این شورهزارِ یاس چندین هزار جنگلِ شاداب ناگهان میروید از زمین آه ای یقینِ گمشده ، ای ماهییِ گریز در برکههایِ آینه لغزیده تو به تو من آبگیرِ صافیام اینک ! به سِحرِ عشق از برکههایِ آینه راهی به من بجو احمد شاملو
-
دفتر اشعار حسین پناهی
1392/09/13 13:46
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت... جاودانگی عشق به آتش نگاهش اعتماد نکن ! لمس نکن ! به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند، به سرزمینی بی رنگ ! بی بو و ساکت آری، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو ! اگر خواستار جاودانگی عشقی شعر...
-
دفتر اشعار فریدون مشیری
1392/07/01 21:23
سرنوشت... جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت سر را به تازیانه او خم نمی کنم! افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم زاری براین سراچه ماتم نمی کنم. با تازیانه های گرانبار جانگداز پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است! جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است این بندگی، که زندگیش نام کرده است! بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی جز زهر غم نریخت...
-
با حسین پناهی جاودانه (دفتراشعار حسین پناهی)
1391/10/28 12:08
اشعاری زیبا از حسین پناهی چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان/ نه به دستی ظرفی را چرک می کنند/ نه به حرفی دلی را آلوده/ تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت... چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت. .. جاودانگی عشق به آتش نگاهش اعتماد نکن !...
-
بعد از تو (فروغ فرخزاد) (اشعار فروغ فرخزاد)
1391/10/06 01:56
ای هفت سالگی ای لحظه ی شگفت ع زیمت بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن میان ما و پرنده میان ما و نسیم شکست شکست شکست بعد از تو آن عروسک خاکی که هیچ چیز نمیگفت هیچ چیز به جز آب آب آب در آب غرق شد بعد از تو ما صدای زنجره ها را کشتیم و به صدای زنگ که از روی...
-
دفتر اشعار ایرج جنتی عطایی
1391/09/07 11:22
سکوت سکوت کن ! سکوت کن به یادِ آنکه : در سپیده جان سپرد / سکوت کن سکوت کن به یاد آنکه : با امید خلق مرد / سکوت کن به یاد خشمِ آن شهید سربلند / سکوت کن به یادِ آنکه : عاشقانه زخم خورد / تو از سکوت اگر به خشم می رسی سکوت کن آسمان ابری نیست آسمان ابری نیست و زمستان هم ، دل من اما غمگین است چشم من اما بارانی . بوی غربت...
-
دفتر اشعار اشکان شاپوری (آقای عاشقانه ها)
1391/07/30 00:11
کارگردان کاش کارگردان بودم...کاش می شد... کاش می توانستم با زبان سینما ، جهان چشمانت را به تصویر بکشم و جهان را با این تصویر زیبا زیرورو کنم کاش می شد رمانتیک ترین فیلم دنیا را بسازم کاش صاحب عاشقانه ترین فیلم دنیا من بودم کاش می شد...کاش این رویا حقیقت می شد. کاش می شد در این فیلم قصه خودم را به تصویر بکشم قصه مردی...
-
دفتر اشعار شمس لنگرودی
1391/07/10 16:50
در باران بر نمی گردند شعرها به خانه نمی روند تا برگردی و دست تکان دهی . روبان های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در باران می لرزند روبان های سفید ، پیچیده بر گل سرخ های بی تاب را ببین ! بر نمی گردند شعرها پراکنده نمی شوند به انتظار تو در باران ایستاده اند و به لبخندی ، به تکان دستی ، دلخوشند ! تو نیستی می توانم...
-
دفتر اشعار حسین پناهی
1391/07/10 16:46
ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛می شکنند دندانساز راست می گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است ! من تعجب می کنم چطور روز روشن دو ئیدروژن با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند وآب ازآب تکان نمی خورد! بهزیستی نوشته بود: شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد شیر مادر نخورده،مهر...
-
دفتر اشعار مهدی اخوان ثالث
1391/07/10 16:40
آخر شاهنامه این شکسته چنگ بی قانون رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر گاه گویی خواب می بیند خویش را در بارگاه پر فروغ مهر طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت یا پریزادی چمان سرمست در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می بیند روشنیهای دروغینی کاروان شعله های مرده در مرداب بر جبین قدسی محراب می بیند یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را می سراید...
-
دفتر اشعار سهراب سپهری
1391/07/10 16:32
لولوی شیشه ها در این اتاق تهی پیکر انسان مه آلود ! نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟ درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد . نسیم از دیوارها می تراود : گل های قالی می لرزد . ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند . باران ستاره اتاقت را پر کرد و تو در تاریکی گم شده ای انسان مه آلود ! پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته ....
-
دفتر اشعار پروین اعتصامی
1391/07/10 16:21
مست و هشیار محتسب مستی گریبانش گرفت گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست گفت میباید تو را تا خانه قاضی برم گفترو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم گفت والی از کجا در خانه خمار نیست گفت تا داروغه را گویم در مسجد...
-
دفتر اشعار احمد شاملو
1391/07/10 15:19
(من و تو) من وتو یکی دهانیم که به همه آوازش به زیباتر سرودی خواناست من و تو یکی دیدگانیم که دنیا را هردم در منظر خویش تازهتر میسازد نفرتی از هر آنچه بازمان دارد از هز آنچه محصورمان کند از هر آنچه واداردمان که به دنبال بنگریم، من و تو یکی شوریم از هر شعلهئی برتر که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست چرا که از عشق روئینه...
-
دفتر اشعار سیمین بهبهانی
1391/07/10 15:11
نغمه ی روسپی بده آن قوطی سرخاب مرا رنگ به بی رنگی ی خویش روغن ، تا تازه کنم پژمرده ز دلتنگی خویش بده آن عطر که میشکین سازم گیسوان را و بریزم بر دوش بده آن جامه ی تنگم که کسان تنگ گیرند مرا در آغوش بده آن تور که عریانی را در خمش جلوه دو چندان بخشم هوس انگیزی و آشوبگری ه سر و سینه و پستان بخشم بده آن جام که سرمست شوم...
-
دفتر اشعار حسین منزوی
1391/07/10 15:04
راز بزرگ تنهائی بسر افکنده مرا سایه ای از تنهائی چتر نیلوفر این باغچه بودائی بین تنهائی و من راز بزرگی ست بزرگ . هم از آنگونه که دربین تو زیبائی بارَش از غیرو خودی هر چه سبکتر؛ خوشتر تا به ساحل برسد رهسپُر ِ در یائی آفتابا توو آن کهنه درنگت در روز من شهابم من و این شیوه ی شب پیمائی بو سه ای داد ی و تا بوسه ی دیگر مستم...
-
دفتر اشعار نیما یوشیج
1391/07/09 15:24
گل زود رس آن گل زودرس چو چشم گشود به لب رودخانه تنها بود گفت دهقان سالخورده که : حیف که چنین یکه بر شکفتی زود لب گشادی کنون بدین هنگام که ز تو خاطری نیابد سود گل زیبای من ولی مشکن کور نشناسد از سفید کبود نشود کم ز من بدو گل گفت نه به بی موقع آمدم پی جود کم شود از کسی که خفت و به راه دیر جنبید و رخ به من ننمود آن که...
-
دفتر اشعار یغما گلرویی
1391/07/09 02:07
کنده میشود از جا هواپیما مانندِ دلِ من هنگام دیدن مهمانداری که عجیب شبیه توست مهماندار میشدی اگر مسافران از تماشایت دل نمیکنند و خلبان حتا درِ کابین خود را نمیبست تا هر از گاهی ببیندت وقتی با لبخند زیر سر پیرمردی خفته بالشت میگذاشتی همه لیوانی آب از تو میخواستند و میدانستند گرفتن آبِ طلب کرده هم از دست تو...